عاشقان پیمانه ی آخر زدند
از عسل هم باده شیرین تر زدند
با لب تشنه کنار نهر آب
سربداران را به ناحق سر زدند
لاله روییده در این دشت بلا
وای از این روزی که دیده کربلا
راس هفتاد و دو یار باوفا
بر سر نی رفته تا عرش خدا
شب چراغانی شده در قتلگاه
میرسد بانگ اخا ادرک اخا
لاله روییده در این دشت بلا
وای از این روزی که دیده کربلا
بوسه از رگهای خونین چیده ام
تیر،در قلب برادر دیده ام
زینبم من دختر شیرخدا
دور گلهای خودم گردیده ام
عاشقان پیمانه آخر زدند
ارسال دیدگاه
ایمیل شما به صورت محرمانه نگهداری خواهد شد، پرکردن موارد ستاره دار الزامی است