بوی مسیحای بهار رسیده بر جان جهان خستگی دشت و دمن گرفته اینک ضربان
مژده به گل ده بگو که بهار آمده است دوباره خورشید ز شام سیه سر زده است
شانه به گیسوی زمین زده دستان خدا فصل شروع عاشقی سوی خود خوانده مرا
رفته ز تن خستگی و رفته غم از دل من وا شده رو به دلخوشی همه ی پنجره ها
باز بوی مسیحای بهار رسیده بر جان جهان خستگی دشت و دمن گرفته اینک ضربان
مژده به گل ده بگو که بهار آمده است دوباره خورشید ز شام سیه سر زده است
غنچه به رقص آمده از نغمه ی مرغ سحر مژده به باغ آمده از یار رسیده خبر
غنچه به رقص آمده از نغمه ی مرغ سحر مژده به باغ آمده از یار رسیده خبر
نور در آئینه ها خلوت شب را شکست شیشه ی عمر غم مانده به دنیا شکست
دل من سرخی سیب است من خودم سبزه ی عیدم مثل آغاز بهارم
شعر لبریز امیدم پاکو آرامو لطیفم مثل باران بهارم مثل این ماهی قرمز در دلم غصه ندارم
شانه به گیسوی زمین زده دستان خدا فصل شروع عاشقی سوی خود خوانده مرا
رفته ز تن خستگی و رفته غم از دل من وا شده رو به دلخوشی همه ی پنجره ها
باز بوی مسیحای بهار رسیده بر جان جهان خستگی دشت و دمن گرفته اینک ضربان
مژده به گل ده بگو که بهار آمده است دوباره خورشید ز شام سیه سر زده است
ارسال دیدگاه
ایمیل شما به صورت محرمانه نگهداری خواهد شد، پرکردن موارد ستاره دار الزامی است